بتهای
عشق
برادر گفت:
«- زندگی فیالنفسه تلخ است...»
پس بر این شورزخمی
زخمشویی را نخواهم یافت
کثرت حسرت چیزی
در درونام نیست
دانهی شوق مرا
مرغ بیپروای کِ بلعید؟
سپندآسا
این روزگار
این همیشه آموزگار
سپندی گفت و دودم داد:
«- یا باید از زنها گریخت
یا باید این جنس فریبا را فریفت
یا که با بتهای عشق،
باید
درآمیخت».
ناگهان
در میان خود و خویش
یک نفر نجواکنان
فریاد زد:
در هراس از – هیچ –
گرد هر – هرچ* – مپیچ
درین تقدیر تنهایی
درین سرمای جانسوز جدایی
این روزگار
این همیشه آموزگار
آرزوپوشینههایم را
به آویز محال آویخت.
* هرچ: هرآنچه، هرچیز، هرچه... (سراینده)
شابک: 5-8412-631-91
سُراینده: نمیرا (حمید رضا حسینی)
اشکواژه
ناشر: سُراینده
مینیاتورها: پوشکین میمندینژاد
چاپ نخست: زمستان 2006 (1384) استکهلم
حروفچینی، چاپ و صحافی: چاپ آرش- سوئد
نشانی الکترونیکی سُراینده: hrh.namira@gmail.com
کلیه حقوق این کتاب برای سُراینده محفوظ است
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر