سرگذشت حوادث و اوضاع تاريخي ايران
در دو قرن اول اسلام؛
در دو قرن اول اسلام؛
از حمله عرب تا ظهور دولت طاهريان
نویسنده: عبدالحسین زرینکوب
خوانش: فریدون توفیقی
تهیه: مهرداد عارفان
عبدالحسین زرینکوب خوانساری (۲۷ اسفند ۱۳۰۱، بروجرد - ۲۴ شهریور، ۱۳۷۸ تهران) ادیب،
تاریخنگار، منتقد ادبی، نویسنده، و مترجم برجستهی ایران معاصر است. آثار او بهعنوان
مرجع عمده در مطالعات تصوف و مولویشناسی شناخته میشود. وی از تاریخنگاران
برجستهی ایران است و آثار معروفی در تاریخ ایران و نیز تاریخ اسلام دارد. این
آثار بهدلیل بیان ادبی و حماسی تاریخ از آثار پرفروش در میان ایرانیان هستند. زرینکوب بیش از چهار دهه در دانشگاه تهران، ادبیات فارسی، تاریخ
اسلام و تاریخ ایران تدریس کرد و پس از انقلاب، با مرکز دایرةالمعارف بزرگ اسلامی همکاری کرد، از
جمله این که ۶۵۰۰ کتاب و مجله را به دایرةالمعارف بزرگ اسلامی اهدا کرد.
دو قرن سکوت نخست به صورت پاورقی در نشریهی «مهرگان» ارگان «جامعه
لیسانسیههای دانشسرای عالی» چاپ شد. سپس در سال۱۳۳۰ برای نخستینبار
به صورت کتاب توسط همان نهاد منتشر شد. پس از نخستین انتشار در زمان پهلوی دوم، به سرعت چاپ یکم «دو قرن
سکوت» نایاب میشود. دکتر زرینکوب به تجدید چاپ رضایت نمیداد تا در فرصت مناسب به
تجدیدنظر دربارهی کتاب بپردازد. زرینکوب جوان، پنج سال وقت و انرژی صرف میکند و
منابع متعدد را از دیده میگذارند تا در اردیبهشت ۱۳۳۶ متن گسترش یافته
و تجدیدنظر شده اثر از سوی انتشارات امیرکبیر منتشر میشود. او در پیشنوشتار ویرایش
دوم، برخی از انتقادات ویرایش یکم کتاب را ناشی از جوانی و تعصب خود در آن هنگام میداند. از فروردین ۱۳۳۶ متن «دو قرن سکوت» از چاپ دوم به بعد تغییر نکرد و چاپهای بعدی بر
پایهی همین متن انجام شده است. پس از گذشت بیست سال از پیروزی انقلاب، کتاب «دو
قرن سکوت» مجوز چاپ گرفت و انتشارات سخن، چاپ نهم آن را منتشر کرد. در آغاز این
کتاب نقد مرتضی مطهری بر این کتاب (که بخشی از کتاب «خدمات متقابل ایران و اسلام»
بوده است) عینن آورده میشود که به تحلیلهای زرینکوب پاسخ داده شده است.
در بخشی از این کتاب، عبدالحسین زرینکوب،
دربارهی هَنایش دین (تأثیر مذهب)
در تازش تازیان به ایران مینویسد:
در تازش تازیان به ایران مینویسد:
نبردی که ایرانیان در طی این دو قرن با مهاجمان عرب کردند همه در تاریکی
خشم و تعصب نبود. در روشنی دانش و خرد نیز این نبرد دوام داشت و بازار مشاجرات و
گفتگوهای دینی و فلسفی گرم بود. بسیاری از ایرانیان، از همان آغاز کار دین مسلمانی
را با شور و شوق پذیره شدند. دین تازهای را که عربان آورده بودند، از آیین دیرین
نیاکان خویش برتر مییافتند و ثنویت مبهم و تاریک زرتشتی را در برابر توحید محض و
بی شایبهٔ اسلام، شرک و کفر میشناختند. آن شور حماسی نیز که در طبایع تند و سرکش
هست و آنان را وا میدارد که هر چه را پاک و نیک و درست است، ایرانی بشمارند و هر
چه را زشت و پلید و نادرست است غیر ایرانی بدانند، در دلهای آنها نبود. از این رو
آیین مسلمانی را دینی پاک و آسان و درست یافتند و با شوق و مهر بدان گرویدند. با این
همه در عین آنکه دین اعراب را پذیرفتند، آنان را تحت نفوذ و تأثیر فرهنگ و تربیت
خویش گرفتند و به تمدن و فرهنگ خویش برآوردند. اما ایرانیان همه از این گونه
نبودند.
بعضی دیگر، همان گونه که از هر چیز تازهای بیم و وحشت دارند، از دین عرب هم روی برتافتند و آن را تنها از این رو، که چیزی ناآشنا و تازه و ناشناس بود نپذیرفتند. بهتر دیدند که دل از یار و دیار برکنند و در گوشه و کنار جهان آواره باشند و دین تازه را که برایشان ناشناس و نامأنوس بود نپذیرند. حتی سرانجام پس از سالها دربه دری در کوه و بیابان، رنج هجران بر دل نهادند و به سند و سنجان رفتند تا دینی را که از نیاکان آموخته بودند و بدان سخت دل بسته بودند ترک نکنند و از دست ندهند. اگر هم طاقت درد و رنج دربه دری و هجران را نداشتند، رنج تحقیر و آزار مسلمانان را احتمال کردند و ماندند و جزیه پرداختند و از کیش نیاکان خویش دست برنداشتند. برخی دیگر، هم از اول با آیین مسلمانی به مخالفت و ستیزه برخاستند، گویی گرویدن به این دینی را که عرب آورده بود اهانتی و ناسزایی در حق خویش تلقی میکردند. از این رو اگر نیز در ظاهر خود را مسلمان فرا مینمودند، در نهان از عرب و آیین او به شدت بی زار بودند و هر جا نیز فرصتی و مجالی دست میداد سر به شورش برمی آوردند و عربان و مسلمانان را از دام تیغ میگذرانیدند.
این اندیشه که عرب پستترین مردم است چنان ذهن آنان را مشغول کرده بود که هرگز مجال آن را نمییافتند تا حقیقت را در پرتو روشنی منطق و خرد ببینند. هر روزی به بهانهای و در جایی قیام و شورش سخت میکردند و میکوشیدند عرب را با دینی که آورده است از ایران برانند. بعضی دیگر هم بودند که اسلام را نه برای آنکه چیزی ناشناس است و نه برای آنکه آوردهٔ تازیان است، بلکه فقط برای آنکه دین است رد میکردند و با آن به مبارزه برمی خاستند. زنادقه و آزاداندیشان که در اوایل عهد عباسی عدهٔ زیادی از آنها در بغداد و شهرهای دیگر وجود داشت از این گروه بودند. به هر حال وجود این فرقهها و آرای مختلف، بازار بحثها و جدلهای مذهبی را بین اعراب و ایرانیان گرم میداشت و نبردی سخت را در روشنی عقل و دانش سبب میشد که بسی دوام یافت و نتایج مهم داشت.
بعضی دیگر، همان گونه که از هر چیز تازهای بیم و وحشت دارند، از دین عرب هم روی برتافتند و آن را تنها از این رو، که چیزی ناآشنا و تازه و ناشناس بود نپذیرفتند. بهتر دیدند که دل از یار و دیار برکنند و در گوشه و کنار جهان آواره باشند و دین تازه را که برایشان ناشناس و نامأنوس بود نپذیرند. حتی سرانجام پس از سالها دربه دری در کوه و بیابان، رنج هجران بر دل نهادند و به سند و سنجان رفتند تا دینی را که از نیاکان آموخته بودند و بدان سخت دل بسته بودند ترک نکنند و از دست ندهند. اگر هم طاقت درد و رنج دربه دری و هجران را نداشتند، رنج تحقیر و آزار مسلمانان را احتمال کردند و ماندند و جزیه پرداختند و از کیش نیاکان خویش دست برنداشتند. برخی دیگر، هم از اول با آیین مسلمانی به مخالفت و ستیزه برخاستند، گویی گرویدن به این دینی را که عرب آورده بود اهانتی و ناسزایی در حق خویش تلقی میکردند. از این رو اگر نیز در ظاهر خود را مسلمان فرا مینمودند، در نهان از عرب و آیین او به شدت بی زار بودند و هر جا نیز فرصتی و مجالی دست میداد سر به شورش برمی آوردند و عربان و مسلمانان را از دام تیغ میگذرانیدند.
این اندیشه که عرب پستترین مردم است چنان ذهن آنان را مشغول کرده بود که هرگز مجال آن را نمییافتند تا حقیقت را در پرتو روشنی منطق و خرد ببینند. هر روزی به بهانهای و در جایی قیام و شورش سخت میکردند و میکوشیدند عرب را با دینی که آورده است از ایران برانند. بعضی دیگر هم بودند که اسلام را نه برای آنکه چیزی ناشناس است و نه برای آنکه آوردهٔ تازیان است، بلکه فقط برای آنکه دین است رد میکردند و با آن به مبارزه برمی خاستند. زنادقه و آزاداندیشان که در اوایل عهد عباسی عدهٔ زیادی از آنها در بغداد و شهرهای دیگر وجود داشت از این گروه بودند. به هر حال وجود این فرقهها و آرای مختلف، بازار بحثها و جدلهای مذهبی را بین اعراب و ایرانیان گرم میداشت و نبردی سخت را در روشنی عقل و دانش سبب میشد که بسی دوام یافت و نتایج مهم داشت.
«شک نیست که در هجوم تازیان، بسیاری از کتابها و کتابخانههای ایران
دستخوش آسیب فنا گشته است. این دعوی را از تاریخها میتوان حجّت آورد و قرائن بسیار
نیز از خارج آن را تأیید میکند. با این همه بعضی از اهل تحقیق در این باب تردید
دارند و این تردید چه لازم است؟! برای عرب که جز قرآن هیچ سخن را قدر نمیدانست
کتابهایی که از آن مجوس بود و البته نزد وی دستکم مایهٔ ضلال بود چه فایده داشت
که به حفظ آنها عنایت کند؟ در آیین مسلمانان آن روزگار آشنایی به خط و کتابت بسیار
نادر بود و پیداست که چنین قومی تا چه حد میتوانست به کتاب و کتابخانه علاقه
داشته باشد. تمام قراین و شواهد نشان میدهد که عرب از کتابهایی نظیر آنچه امروز
از ادب پهلوی باقی مانده است فایدهای نمیبرده در این صورت جای شک نیست که در آنگونه
کتابها به دیدهٔ حرمت و تکریم نمیدیده است… نام بسیاری از کتابهای عهد ساسانی
در کتابها مانده است که نام و نشانی از آنها باقی نیست… پیداست که محیط مسلمانی
برای وجود و بقای چنین کتابها مناسب نبوده است و سبب نابودی آن کتابها نیز همین
است. باری از همهٔ قراین پیدا است که در حملهٔ اعراب بسیاری از کتابهای ایرانیان،
از میان رفته است».
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر